Monday, October 28, 2013

زخم هنگام اصلاح


اول صبح صورتمو بریدم ، قبل اینکه شروعی باشه ،حرفی باشه، شارش خون از گونه چپم آیرانیک ترین لبخند دنیا رو ،رو لبم نشونده بود
صدای مامان همچنان بلند بود چون به خودش زحمت نمیداد هدفون و از گوشش دربیاره
خم شدم تا خونا قطره قطره بچکه ،مست بازی رنگ ها بشم ،قطره ها بغلطن ، سر بخورن راهی ترکستان بشن .
در همین حین چهره خوش خنده همکارم رد میشه از خاطرم
،سفر تهران ,کلاسای عصر ،تاخیرای بی وقفم , رئیس های چندگانه ،ترافیک میدون استقلال،یقه کثیف یونیفرمم ،گونه زخمی، ترکیب نمکی ریمل زیر چشام ،هجوم هورمون ها ، تاخیر پریود ، پسرفت زبان آموز سی ساله م،جلسات پی در پی ، موهای نافرم و بدحالت ،کفشای پر از گل،تاخیر پرداخت حقوق،تصویر مامان با هجوم تمام بی کسی اول صبحش ..
- با همون صدای بلند داد زد : ساعت شش و نیمه ها !

No comments:

Post a Comment